از آن روکه خنده معلول شادى، و گریه معلول غم است، سبب خنده همان سبب شادى انسان بوده و سبب گریه نیز سبب غم در انسان تلقى خواهد شد. ازاین رو، آیه فوق کاملاً به بحث ما مربوط مى شود. علّامه طباطبائى آیه فوق را تأکیدى بر ربوبیت تکوینى خدا دانسته و درباره طبیعى بودن خنده و گریه مى نویسد:
این آیه و آیات بعدش تا دوازده آیه، مواردى از منتهى شدن خلقت و تدبیر به خداى سبحان را برمى شمارد، و سیاق در همه این آیات، سیاق انحصار است؛ مى فهماند که ربوبیت منحصر در خداى تعالى است و براى او شریکى در ربوبیت نیست، و این انحصار منافات با وساطت اسباب طبیعى و یا غیرطبیعى در آن امور ندارد. ... پس معناى جمله این است که خداى تعالى تنها کسى است که خنده را در شخص خندان و گریه را در شخص گریان ایجاد کرده، و کسى در آن شریک خدا نیست. و این منافات ندارد با اینکه ما خنده و گریه را به خود انسان ها نسبت مى دهیم؛ براى اینکه نسبت خنده و گریه و هر کار دیگر به انسان به خاطر این است که قائم به انسان است، ولى نسبت دادن آن به خداى تعالى به خاطر این است که خدا آن را ایجاد کرده، و بین این دو نسبت فرق بسیار است (طباطبائى، 1374، ج 19، ص 78).
قرآن توصیه اکید دارد که هرگز نباید خدا را فراموش کرد: «وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّه» (حشر: 19) و به مؤمنان دستور مى دهد که همیشه در یاد خدا باشند و صبح و شب او را تسبیح گویند: «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرا کَثیرا وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصیلاً» (احزاب: 41و42). از سویى دیگر، برخى از امور طبیعتا به گونه اى هستند که زمینه غفلت انسان را فراهم مى کنند. مثلاً، اشتغال به معامله و حضور در گرماگرم بازار، طبیعتا غفلت زاست، ازاین رو، خداوند متعال کسانى را که تجارت و خرید و فروش، آنها را از یاد حق باز نمى دارد، تعریف و تمجید مى کند: «رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ»(نور: 37).
تهییج احساسات، خشم، شهوت و مواردى از این قبیل نیز طبیعتا غفلت زا هستند. پس توجه به مبانى توحیدى و معرفت بخشى در چنین مواقع حساسى، از رسالت هاى مهم قرآن است.
غم و شادى انسان نیز طبیعتا غفلت زاست؛ ازاین رو، قرآن در جهت دهى غم و شادى مدیریتى توحیدمحور را ارائه مى دهد.
قرآن در غم و شادى، غفلت از توحیدمحورى را مذمّت مى کند: «وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِها وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیئَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیدیهِمْ إِذا هُمْ یقْنَطُونَ» (مریم: 36)؛ و چون مردم را رحمتى بچشانیم، بدان شاد مى گردند و چون به [سزاى] آنچه دستاورد گذشته آنان است، صدمه اى به ایشان برسد، به ناگاه نومید مى شوند.
علّامه طباطبائى علت خوشحالى و ناراحتى مطرح شده در آیه را نشئت یافته از سطحى نگرى و ظاهربینى مى داند:
و مراد از آیه شریفه بیان این نکته است که مردم نظرشان از ظاهر آنچه از نعمت و نقمت مى بینند فراتر نمى رود؛ باطن امر را نمى بینند، همین که نعمتى به دستشان مى آید، خوشحال مى شوند، بدون اینکه بیندیشند این امر به دست خود آنان نیست، و این خداست که به مشیت خود نعمت را به ایشان رسانده، و اگر او نمى خواست، نمى رسید. و همین که نعمتى را از دست مى دهند مأیوس مى شوند، تو گویى خدا در این میان هیچ کاره است، و از دست رفتن نعمت به اذن خدا نبوده؛ پس این مردم ظاهربین و سطحى اند (طباطبائى، 1374، ج 16، ص 275).
ما در تحقیق حاضر، ابتدا به «مدیریت توحیدمحور غم» مى پردازیم و در وهله بعدى، «مدیریت توحیدمحور شادى» را بیان مى نماییم:
1ـ1ـ2. مدیریت توحیدمحور غم و ناراحتى: خداوند متعال در آیاتى که مصیبت زدگان را به صبر و شکیبایى دعوت مى کند، نشانه بارز شکیبایان را «توجه به ذات حق تعالى» معرفى مى کند: «وَ لَنَبْلُوَنَّکُم بِشىْءٍ مِنَ الخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَ الْأَنفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرِ الصَّابرِینَ الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُصِیبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ أُوْلَئکَ عَلَیهِمْ صَلَوَاتٌ مِن رَّبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُوْلَئکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ» (بقره: 155ـ157)؛ و قطعا شما را به چیزى از [قبیلِ ]ترس و گرسنگى، و کاهشى در اموال و جان ها و محصولات مى آزماییم و مژده ده شکیبایان را [همان] کسانى که چون مصیبتى به آنان برسد، مى گویند: «ما از آنِ خدا هستیم، و به سوى او باز مى گردیم.» بر ایشان درودها و رحمتى ازپروردگارشان[باد] و راه یافتگان [هم]خود ایشانند.
علّامه طباطبائى با توجه دادن به اینکه انسان مملوک خداست و انسان نباید از این نکته غفلت کند، ایمان واقعى به جمله «انا للّه و انا الیه راجعون» را ضرورى مى داند:
و معلوم است که مراد به گفتن «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ»، صرف تلفظ به این الفاظ و بدون توجه به معناى آن نیست و حتى با گفتن و صرف توجه به معنا هم نیست، بلکه باید به حقیقت معنایش ایمان داشت؛ به اینکه آدمى مملوک خداست و مالکیت خدا به حقیقت ملک است، و این که دوباره بازگشتش به سوى مالکش مى باشد. اینجاست که بهترین صبر تحقق پیدا مى کند؛ آن صبرى که ریشه و منشأ هر جزع و تأسفى را در دل مى سوزاند و قطع مى کند، و چرک غفلت را از صفحه دل مى شوید (طباطبائى، 1374، ج 1، ص 531).
انسان ها در مقابلِ این آزمایش خداوند به دو دسته تقسیم مى شوند:
1. دسته اى چون مى دانند این غم آزمایش خداست و خدابى جهت وبدون مصلحت به کسى غم وغصه اى نمى فرستد، جایگاه خود را در نظام آفرینش مى دانند و مى دانند که انسان از کجا به کجا آمده و در نهایت، به کجا خواهد رفت. آنها صبر را پیشه خود مى سازند و با امید به مبدأ متعالى، هرگونه یأس و اضطراب را از خود دور مى سازند.
2. دسته اى چون جایگاه خود را در نظام آفرینش نمى دانند، با افتادن در مصیبت ـ هرچند کوچک ـ به غیر از تشویش ذهن، اضطراب و حمله هاى عصبى که کجا اشتباه کرده اند، و کدام محاسبه را نابجا انجام داده اند، به چیز دیگرى نمى رسند.
نکات:
1. در این آیات، «گرفتار ساختن به غم و ناراحتى» به خدا نسبت داده شده است که تأکیدى است بر توحید افعالى و ربوبیت تکوینى خدا.
2. «لنبلونکم» از ماده «ب. ل. ى» به معناى آزمایش و اختبار مشتق شده است (راغب اصفهانى، 1412ق، ص 145). به کار بردن این ماده براى غم نشانگر این واقعیت است که غم و ناراحتى آزمایش خداست.
3. توجه به «اللّه» که مبدأ و معاد آفرینش است، هدف این آزمایش معرفى شده است.
4. انسانى که در غم و اندوهش خدا را یاد مى کند و غم و اندوهش را در جهتى توحیدى قرار مى دهد، صلوات و رحمتى از سوى خدا بر او فرستاده مى شود که ثمره اش میوه شیرین هدایت یافتگى است.
5. غمى که توحیدمحور است به همراه صبر و شکیبایى است؛ در نتیجه، آنهایى که در غم و ناراحتى صبر و شکیبایى خویش را از دست مى دهند، ناراحتى شان توحیدمحور نیست. به عبارت دیگر، کسانى که در ناراحتى ها بى شکیب اند، از محضر حق تعالى محروم اند!
2ـ1ـ2. مدیریت توحیدمحور شادى: شادى نیز مانند غم باید بر اساس توحید مدیریت شود. قرآن نوعى از شادى را که منشأ معنوى و توحیدى دارد، توصیف کرده و به کنار هم قرار دادن معنویت و شادى دستور مى دهد: «قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیفْرَحُوا هُوَ خَیرٌ مِمَّا یجْمَعُون» (یونس: 58)؛ بگو: به فضل و رحمت خداست که [مؤمنان] باید شاد شوند و این از هرچه گرد مى آورند بهتر است.
مرحوم طبرسى آیه را این گونه معنا کرده است:
اى محمد! به این مردمانى که به دنیا دل خوش کرده و شادمان هستند، و بدان تکیه کرده و جمع آورى مى کنند، به اینها بگو: اگر خواستید به چیزى دلخوش شویدوشادمان گردید به فضل ورحمت خدا دلخوش شوید که قرآن رابر شمانازل فرموده و محمد را به سوى شما فرستاده است؛ زیرا شما به وسیله آن دو مى توانید نعمت دایمى و جاویدانى را براى خود تحصیل کنید که بهتر از این دنیاى ناپایدار است (طبرسى، 1360، ج11، ص 315ـ316).
اسلام مسیر دستیابى به شادى را مهم شمرده است. انسان از چه راهى شاد شود و به چه چیزى دلخوش باشد؟ از نظر قرآن، شادى معتدل و مدیریت شده نوعى از شادى است که منشأ آن توحیدى باشد.
اسلام هرگز نگفته است در دنیا باید غمگین باشید تا در آخرت شاد باشید؛ گفته است شادى را باید از مسیر صحیح به دست بیاورید. اگر شادى از مسیر صحیح به دست بیاید، هم در دنیا مطلوب است، هم در آخرت؛ هیچ مذمتى هم ندارد، نعمتى است از جانب خدا، به واسطه آن منت مى گذارد که من به شما چنین شادى دادم، چشم روشنى دادم و شما را از اندوه و غم رها کردم. در بعضى از آیات، قرآن از کسانى یاد مى کند که در روز قیامت به آنها گفته مى شود: وارد جهنم شوید و الى الابد در آنجا خواهید ماند؛ مى فرماید: «ذَلِکُم بِمَا کُنتُمْ تَفْرَحُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَبِمَا کُنتُمْ تَمْرَحُونَ» (غافر: 75) این عذاب ابدى شما مال آن شادى هاى ناحقى است که در دنیا داشتید (مصباح، 1383).